سلام
چه بگویم و چه سخنی به میان آورم و از کدامین درد افسوس به دل بگیرم و از کدامین رنج گریبان بدرم که درد بسیار است و رنج در پی آن.
در این مدت چند ماه که از صحنه نوشته های وبلاگی خویش دور بوده ام متاسفانه...
باز هم میخواهیم حدیث را تکرار کنم حدیث نا مکرر فقر و ظلم و تباهی را در سرزمینی که اسکندر و مغول از فتح آن عاجز ماندن،دادشاهی بود که شاهی به وسعت ایران وجب به وجب بلوچستان را پیمود ...
هر روز سوز و آه و نوای از نوحه ای دلگیر از مرگ کودکی از کشته شدن پدری و از بدن تکه تکه مادری از بلوچستان میبینم.عده کثیری به نام مذهب بر عده قلیلی تهمت ناروا افترای بیش از حد و جنایتی پلید را روا میدارند.
اینجا بلوچستان است مرز رنجها و ملالتها مرز نابودیها و مرز ناتوانیها و دردهای بسیار اینجا سرزمین مادری من است.اینجا... اینجا...
حرفی نزدم کلامی به کلام راه ندادم و فقط گفتم حقمان این نیست که در بیتوته حقارت باری گذران عمر کنیم حقمان این نیست که در سرزمینی به نام وطن و در زیر پای کسی به نام هم وطن که همچون دژخیمی ما را به ضزبه پوتین نجس خویش نوازش میکند.
حقمان آن است که سربلند باشیم و حقمان حقیقتمان است.
آغازم را دوباره آغاز کردم تا بار دیگر از درد و رنجم از کودکان یتیم سخن بگویم که دردشان تنها درد از دست دادن پدر نیست بلکه دردشان موجودی است به نام وطن...
امیدوارم شما دوستان شما ملت بلوچ که همیشه پشتیبان من بوده اید مرا یاریگر باشید تا نگاران فیلتر شده توسط ایادی زمانه نومیدی را دوباره بسازم. تا آنانی که ترس از توسعه بلوچستان دارند بدانند که نگاران همچنان زنده پابرجا و ماندگار است.و بلوچستان روزگار توسعه و و پیشرفت خود را در مینوردد هر آن قدر که ما را بکشید ما بیدار تر میشویم.
چه بگویم و چه سخنی به میان آورم و از کدامین درد افسوس به دل بگیرم و از کدامین رنج گریبان بدرم که درد بسیار است و رنج در پی آن.
در این مدت چند ماه که از صحنه نوشته های وبلاگی خویش دور بوده ام متاسفانه...
باز هم میخواهیم حدیث را تکرار کنم حدیث نا مکرر فقر و ظلم و تباهی را در سرزمینی که اسکندر و مغول از فتح آن عاجز ماندن،دادشاهی بود که شاهی به وسعت ایران وجب به وجب بلوچستان را پیمود ...
هر روز سوز و آه و نوای از نوحه ای دلگیر از مرگ کودکی از کشته شدن پدری و از بدن تکه تکه مادری از بلوچستان میبینم.عده کثیری به نام مذهب بر عده قلیلی تهمت ناروا افترای بیش از حد و جنایتی پلید را روا میدارند.
اینجا بلوچستان است مرز رنجها و ملالتها مرز نابودیها و مرز ناتوانیها و دردهای بسیار اینجا سرزمین مادری من است.اینجا... اینجا...
حرفی نزدم کلامی به کلام راه ندادم و فقط گفتم حقمان این نیست که در بیتوته حقارت باری گذران عمر کنیم حقمان این نیست که در سرزمینی به نام وطن و در زیر پای کسی به نام هم وطن که همچون دژخیمی ما را به ضزبه پوتین نجس خویش نوازش میکند.
حقمان آن است که سربلند باشیم و حقمان حقیقتمان است.
آغازم را دوباره آغاز کردم تا بار دیگر از درد و رنجم از کودکان یتیم سخن بگویم که دردشان تنها درد از دست دادن پدر نیست بلکه دردشان موجودی است به نام وطن...
امیدوارم شما دوستان شما ملت بلوچ که همیشه پشتیبان من بوده اید مرا یاریگر باشید تا نگاران فیلتر شده توسط ایادی زمانه نومیدی را دوباره بسازم. تا آنانی که ترس از توسعه بلوچستان دارند بدانند که نگاران همچنان زنده پابرجا و ماندگار است.و بلوچستان روزگار توسعه و و پیشرفت خود را در مینوردد هر آن قدر که ما را بکشید ما بیدار تر میشویم.
http://www.ngaranngo.blogfa.com/
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر